بررسی وضع فرهنگی کنونی ایران و جریانهای روشنفکری موجود در آن: 

در زمان کنونی وضعیّت فرهنگی در ایران حالت خاصّ یافته است. تعامل زمان، مکان، اوضاع و احوال خاصّ با هم به وضع فرهنگی ویژه‌ای انجامیده است. با نگاهی از برون (از بالا) به این امر می‌توان به دو مشکل اساسی پی برد؛ یکی از این دو ناآشنایی اندیشمندان ایرانی با حوزه‌ی فرهنگی جهان اسلام است، و دیگری کاستی‌هایی است که آنان در مواجهه با فرهنگ غرب دارند.

حوزه‌ی فرهنگی جهان اسلام:

جهان اسلام – هم‌اکنون – دارای سه حوزه‌ی[1] فرهنگی است:

1. حوزه‌ی فرهنگی فارسی‌زبانان.[2]

2. حوزه‌ی فرهنگی عرب‌زبان.[3]

3. حوزه‌ی فرهنگی انگلیسی‌زبان.[4]

ناآشنایی ایرانیان با حوزه‌ی فرهنگی جهان اسلام

یکی از بزرگترین مشکلات کنونی در ایران این است که مردمان از حوزه‌ی فرهنگی اسلامی کشورهای عرب‌زبان و انگلیسی‌زبان آگاهی ندارند. بعضی از کتاب‌های غربیان که به فارسی ترجمه می‌شود، در غرب جزو کتاب‌های رده هفتم و هشتم است. آثار کسانی که در غرب بی‌قدر و کم‌ارزشند و در رده‌های پنجم و ششم قرار دارند.

متفکّران ممتاز جهان عرب برای فارسی‌زبانان ناشناخته مانده‌اند. آنان نمی‌دانند در حوزه‌ی فرهنگی جهان اسلام، اندیشمندان در چه رتبه‌هایی جای دارند، کدامیک از آن‌ها مقد‌ّم است، چه کسانی با هم در تقابل فکری‌اند، و چه کسانی با هم وفاق فکری دارند. بعضی از متفکّران و نواندیشان نمی‌توانند  چند دانشمند ممتاز عرب را معرّفی کنند، نظیر این ناآشنایی در حوزه‌ی انگلیسی‌زبان[5] نیز وجود دارد و این خسارت بزرگی برای ایران و جهان اسلام است.

ضرورت شناخت حوزه‌های فرهنگی جهان اسلام

گرچه شناخت حوزه‌ی فرهنگی فارسی‌زبان برای مسلمانان و اسلام‌شناسان عرب و انگلیسی‌زبان لازم است، امّا شناخت آنان برای ایرانیان بسی ضروری‌تر است، زیرا:

1- استعمار در این دو حوزه‌ به طور مستقیم سلطه داشته است. متفکّران غرب در این کشورها حضور فیزیکی داشته‌اند و در دانشگاههای آنان تدریس می‌کرده‌اند.[6]  از این‌رو آشنایی آنان با غرب ملموس است و چون به خوبی می‌توانند ضعفهای فرهنگ غرب را دریابند و به انتقاد از آن بپردازند.

2- این دو حوزه‌ی به لحاظ جمعیّت، و مهم‌تر از آن تنوّع کشورها اهمّیّت ویژه دارند. در حالی که جمعیّت ایران 60[7] میلیون نفر است، جمعیّت جهان عرب به 400 میلیون نفر و جمعیّت حوزه‌ی انگلیسی‌زبان به یک ملیارد نفر می‌رسد. آنان در کشورهای مختلف با رژیمهای سیاسی متفاوت  زندگی می‌کنند، با حسّاسیّت‌های گوناگون روبرو شده‌اند،[8]  و به شناسایی جهان غرب از جنبه‌های مختلف پرداخته‌اند. و کتاب‌های فراوانی در موضوعات گوناگون نوشته‌اند. آشنایی با این آثار می‌تواند بر سطح دانش انسان بیفزاید، و به شناخت بهتر جهان پیشرفته بینجامد، و آدمی را از دستاوردهای فکری و تحقیقات اندیشمندان بهره‌مند سازد.

متفکّرانی چون «محمّد عابد الجابری»[9]، و «حسن حنفی»[10]، «ادیب صعْب»[11]، در حوزه‌ی فرهنگی عرب‌زبان درخشیده‌اند. و هر کدام آثار ارزشمندی را به جهان عرضه کرده‌اند.

3. آشنایی با حوزه‌ی فرهنگی جهان اسلام-به‌ویژه عرب‌زبانان- از تأخیر فرهنگی[12] جلوگیری می‌کند، و فاصله‌ی موجود بین روشنفکران و متفکّران سنّتی را به حدّاقل می‌رساند.[13]

روشنفکری در جهان عرب با روشنفکری در ایران متفاوت است. نقطه‌ی آغاز روشنفکری در ایران این است که شخص در مقام ثبوت و اثبات، خودش را از سنّت جدا کند، هر اندازه این قطع ارتباط با سنّت بیشتر شود، فرد روشنفکرتر به حساب می‌آید.[14] ولی در جهان عرب روشنفکری با گسیختگی از سنّت، هیچ مقارنه‌ای ندارد، بلکه به معنای قرائت نوین از سنّت، و روایت جدید از آن است. روشنفکران عرب به واقع در برزخ دنیای قدیم و جدید ایستاده‌اند، و با نگاهی نو به پیشینه‌ی فرهنگی خود می‌نگرند، در حالی که روشنفکران در ایران به کلّی از گذشته‌ی خود بریده‌اند[15] و به دنیای جدید رو کرده‌اند[16].

به عنوان مثال؛ اکنون فردی مانند «عبدالصبور شاهین» که از سنّتی‌ترین متفکّران در الازهر است سخنان روشنفکران عرب را (جابری، ابوزید)[17] -خواه بپذیرد یا نپذیرد- به خوبی درک می‌کند[18]، زیرا روشنفکران از گذشته‌ی فرهنگی جدا نیستند، بلکه با نظریّه‌ی گذشته‌ی فرهنگی دست به قلم زده‌اند. امّا به سختی می‌توان باور کرد که در ایران یک روحانی سنّتی، بر فهم درست یک اثر از آثار «رامین جهانبگلو» توانا باشد.

4. آشنایی با فرهنگ جهان اسلام می‌تواند از پراکندگی فرهنگی-بینشی جلوگیری کند و به نوعی همسویی و وفاق فکری در جهان اسلام بینجامد. و توانمندی لازم برای مواجهه با غرب را –بنابر فرض برخورد ناگزیر با غرب- پدید آورد.

5. فارسی‌زبانان برای شناخت حوزه‌ی‌ فرهنگی عرب‌زبان و انگلیسی‌زبان به مراتب مشکلات کمتری از این دو حوزه برای شناسائی ایران دارند. زیرا کم و بیش با زبان عربی و انگلیسی آشنایند، و به علل گوناگون بجاست این دو زبان را فراگیرند و از آثار سودمند آن بهره‌مند شوند. در حالی که شناخت فارسی برای آنان جز آشنایی با فرهنگ فارسی‌زبانان ثمره‌ی درخور توجّه دیگری ندارد.

 ناآشنایی با فرهنگ غرب

در مواجهه با فرهنگ غرب کاستی‌های اساسی عبارتند از:

1. پرداختن به فرآورده‌های فرهنگی غرب و چیدن میوه‌های آن.

فارسی‌زبانان تا کنون به فرآورده‌های فرهنگی غرب پرداخته‌اند، و به چیدن میوه‌های تمدّن غرب سرگرم شده‌اند. بدون آن‌که به ریشه‌ها توجّه کنند، و به اصل درخت و خاستگاه این فرآورده‌ها بیندیشند. [19]

2. یک‌سونگری در شناخت مکاتب غرب

جامعه‌ی ایران در 70 سال گذشته به تناوب شاهد جولان سه مکتب بوده است، هر کدام ازآنها در فاصله‌ی زمانی خاصّ چنان معرّفی شده‌اند که گویا تنها مکتب غربی‌اند. ابتدا مارکسیسم در ایران جلوه‌گر شد، که تا آخر دهه‌ی 1930 تنها مکتب غربی شناخته می‌شد. و نوشته‌های روحانیان در رد آن سامان یافت.[20] از آغاز دهه‌ی 1940 به بعد شاخه‌ی الحادی مکتب «اگزیستانسیالیسم» تنها مکتب غربی معرّفی گردید. بدون اینکه‌ متفکّران الهی این مکتب شناخته شوند.

اکنون نیز یکی از شعبه‌های مکتب تجربه‌گرایی انگلیس در ایران نمایان شده است، که در «کارل پوپر» و تاحدی در ایمره لاکاتوش (Imre Lakatos) خلاصه می‌شود.

چنین نگرشی نسبت به غرب سبب شده است که گروهی به شدّت شیفته‌ی غرب شوند، و عدّه‌ای نابخردانه با آن دشمنی ورزند. زیرا در این شیوه مکاتب موجود در غرب در شخص جلوه‌گر است و دوستی یا دشمنی با متفکّر خاصّ از یک مکتب شیدایی نسبت به غرب یا دشمنی با آن تصوّر می‌شود.[21] در حالی که هر مکتب فکری موافقان و مخالفانی دارد. ظهور یک مکتب منطقه‌ای دلیل بر آن نیست که همه‌ی متفکّران در آن‌جا موافق آنند. بسیاری از مکاتبی که در غرب پدید آمده‌اند، در همان‌جا با انتقادات شدید بعضی از متفکّران غربی روبرو گردیده‌اند. در رد مارکسیسم کتابی به قوت کتاب «اکنو» نوشته نشده است. «هانری دومان» نیز کتابی قوی در ردّ مارکسیسم نگاشته است.[22]

3. شناخت نادرست از غرب

در جامعه‌ی ایران، غرب در فلسفه‌ی غرب منحصر شده است. و از فلسفه‌ی غرب[23] نیز الحادی‌ترین شاخه‌ها[24] شناسائی گردیده است. هنر، ادبیّات، عرفان[25]، اخلاق و کلام غرب، که از ارکان فرهنگ غرب به حساب می‌آیند به درستی شناخته نشده است. هرگاه «تران سن دین نالیستها»(Transcendentalists)[26]  به خوبی معرّفی می‌شدند، روحانیّون ایران در می‌یافتند که در غرب گرایشهای فکری سنّت‌گراتر از آن‌ها وجود دارد، کسانی که به شدّت از معنویّت دفاع می‌کنند و تعصّبات دینی سخت دارند.

4. ناتوانی در برون‌نگری (نگاه از بالا)

یکی از کاستی‌هایی که در جامعه‌ی اسلامی ایران آشکار است، ناتوانی متفکّران در برون‌نگری است.[27] اندیشمندان اسلامی در ایران بیشتر به همان روش سنّتی فرهنگی اسلامی را بررسی می‌کنند. مراجع تقلید نمی‌توانند فرآیند اجتهاد را در یک کنفرانس دو ساعتی بازگویند. یک مدرّس ممتاز اسفار نمی‌تواند در 5 جلسه از بالا نگاهی به اسفار اندازد، و از این زاویه به معرّفی اندیشه‌های ملاصدرا بپردازد. در حالی که متفکّران غربی[28] و بعضی از اندیشمندان در جهان اسلام[29] در این زمینه توانمندند، و آثاری را به نگارش درآورده‌اند.

«گرایشهای فکری در ایران»

در بحث زیر سنّت‌گرایان، هایدگریها و تجربه‌گرایان -به عنوان سه جریان فکری که در ایران وجود دارد- بررسی می‌شود. ویژگی‌های این سه جریان روشنفکری و شخصیّت‌های مهمّ آن بازگو می‌گردد.

سنّت‌گرایان

سنّت‌گرایان (Traditionalist)، که گاه از آن‌ها با عنوان «قائلان به وحدت متعالی ادیان» (Transcendentalist) یاد می‌شود، یکی از جریانات روشنفکری دینی است که در آغاز این قرن –قرن بیستم- پدید آمد.

سیر تاریخی

واژه‌ی حکمت خالده یا فلسفه‌ی جاودان (Philosophia Premmis) نخستین بار توسّط «لایب نیتس» (Leibnitz) اصطلاح گردید.[30] او بر این باور بود که فلسفه‌ای وجود دارد که در طول تاریخ ارکان و اصولش تغییر نمی‌یابد و به گونه‌ای تزلزل‌ناپذیر است که هیچ انتقادی را بر اصول خود بر نمی‌تابد. گرچه در سیر تاریخی خود در مجراهای مختلف ظهور می‌کند، و شرحهایی بر آن نوشته می‌شود و به نوعی اجمال آن به بسط می‌گراید.

در آغاز قرن بیستم دو متفکّر به نام‌های آناندا کوماراسوآمی (A. K. Coomaraswamy) و «رنه گنون» (Rene Guenon) که با هم روابط دوستانه داشتند –به بررسی- حکمت خالده پرداختند، و توان خود را بکار گرفتند تا با جدّیت اصول این حکمت را کشف کنند. و در آثار خود آن را بنمایانند. تلاش‌های این دو دانشمند به پیدایش مکتب تردیشنالیسم انجامید. هم‌اکنون این مکتب در آمریکا و اروپا بیشتر تحت تأثیر رنه گنون است.

متفکّران مکتب سنّت‌گرایان

-آناندا کومارا سوامی (Anandan.K.coomaraswamy)

آناندا کومارا سوامی یک متفکّر اهل تبت است[31] و به معنای واقعی کلمه در دین‌شناسی تخصّص دارد. وی که بیشتر عمر خود را در غرب گذرانده به لحاظ کثرت معلومات و فکر قوی از عجایب روزگار به شمار می‌رود، در هنر و ادبیّات نیز متخصّص است. از او کتابی به فارسی ترجمه نشده است.

-رنه گنون (Rene Guenon)

رنه گنون فرانسوی است، مسیحی کاتولیک بود که به اسلام گرایید، ساکن مصر شد و زن مسلمانی (به نام بانو فاطمه) گرفت، در همان مصر وفات یافت و در قبرستان عمومی قاهره دفن گردید. اسم اسلامی او «عبدالواحد یحیی» است. وی از فیلسوفان دین‌شناس است.

سه کتاب از رنه گنون به فارسی برگردانده شده است؛ که به لحاظ تقدیم تاریخی ترجمه عبارتنداز:

1.   بحران دنیای متجدد، ترجمه دکتر سیدضیاءالدین دهشیری[32]

2.   سیطره‌ی کمیّت و علائم آخرالزمان، ترجمه‌ی دکتر علی محمّد کاردان[33]، از انتشارات مرکز نشر.

3.   معانی رمز صلیب، ترجمه‌ی بابک عالی خانی[34]،

- فریتهوف شوان (Frithjof Schuon)

فرینهوف شوان از ناحیه‌ی پدر آلمانی است. سالهاست که ساکن آریزونای آمریکا شده است، و اکنون در دوران کهنسالی بسر می‌برد. مسلمان شده است و نام اسلامی او «شیخ عیسی‌نورالدین احمد» است. فریتهوف شوان در شمار صاحب نظران بسیار متتبّع غرب است، در دین‌شناسی، هنر، نقّاشی و شاعری مهارت دارد، و بیش از همه عرفان را به خوبی می‌شناسد، کتاب عالی، مختصر و کوچکی به نام «شناخت اسلام» دارد که به وسیله‌ی دکتر سید ضیاءالدین دهشیری ترجمه شده است.[35] در این کتاب معانی رمزی و عرفانی نماز، رکوع، سجود، اذکار، ... بیان شده است. از فریتهوف شوان کتاب‌های دیگری نیز به فارسی ترجمه شده است  که تا کنون انتشار نیافته‌اند:

1.تصوف، حجاب و لباب (این کتاب درباره‌ی تصوّف است)

2. اسلام و حکمت خالده

تیتوس بورکهارت (Titus Burkharadt)

بورکهارت سویسی است و در دو قلمرو هنر و عرفان تخصّص دارد، به اسلام گرایید و نام اسلامی «شیخ محمّد ابراهیم» را برگزید. وی را می‌توان بهترین مترجم فصوص الحکم (محیی‌الدین عربی) به زبان فرانسه دانست، ترجمه‌ی وی –که فلسفه‌ی دقیقی است- برای ترجمه‌ی فصوص الحکم به دیگر زبانها (از جمله انگلیسی) مبنا قرار گرفته است. در زمینه‌ی هنر اسلامی مسعود رجب‌نیا دو کتاب از او به فارسی ترجمه کرده است. هم‌چنین در باب تصوّف اسلامی، دکتر یعقوب آژند کتابی از وی به فارسی برگردانده است با عنوان «درآمدی بر تصوّف اسلامی».

مارتین لینْگز

مارتین لینگز مسلمان شد، نام اسلامی او «شیخ ابوبکر سراج الدّین» است. وی را می‌توان از بهترین شاگردان و شارحان آثار «فریتهوت شوان» دانست.[36] با عارفان اسلامی –محیی‌الدّین عربی، عین القضاهًْ همدانی، جلال الدّین رومی،...- آشنایی دارد و بیشتر کتاب‌های او درباره‌ی تفسیر عرفانی آثار شاعران انگلیس، و تصوّف اسلامی است. به اعتقاد مارتین لینگز «شکسپیر» عارف بوده است، و همه‌ی نمایشنامه‌های او تفسیر عرفانی دارد. در این زمینه تاکنون سه کتاب نوشته است  که همه تفاسیر عرفانی نمایشنامه‌های شکسپیرند.

کتاب‌های زیر از مارتین لینگز به فارسی ترجمه شده است:

1. عارفی از الجزایر، ترجمه دکتر نصرالله پورجوادی.[37]

2. شکسپیر در پرتو هنر عرفانی، ترجمه‌ی سودابه فضائلی[38] از انتشارات نشر نقره.

3. معارف قدیم و خرافات جدید، ترجمه مصطفی ملکیان.[39]

4. ساعت یازدهم، ترجمه مصطفی ملکیان.[40]

هیونستون اسمیت

هیونستون اسمیت مسیحی است، به زبان انگلیسی دو کتاب نوشته است  که مکمّل یکدیگرند و از شاهکارهای او محسوب می‌شوند:

1. ادیان بشر.[41]

2. حقیقت از یاد رفته.[42]